بروس (جیم کری) یک گزارشگر درجه ۲ در یک شبکه تلویزیونی است. او به اتفاق نامزد مهربانش گریس در یک آپارتمان کوچک زندگی می کند. زندگی او عیب و ایرادی ندارد اما او زندگی خود را متوسط ارزیابی کرده و از آن گله مند است. در یکی از روزها بدشانسی زیادی به سراغ او می آید و پس از اخراج از محل کار و تصادف با اتومبیلش، از اراذل و اوباش نیز کتک مفصلی می خورد. او شروع به شکایت از خدا می کند و خدا نیز در قالب یک مرد (مورگان فریمن) در برابر او ظاهر می شود و به او می گوید که قصد دارد برای مدت کوتاهی تمام قدرتهای بی انتهای خود را به بروس بدهد...

شکارچیان و خطرناک ترین جنایتکاران را دنبال می کنند. آنها دنیا را نجات می دهند.

یک مرد با خودش قرار می گذارد، به مدت یک سال به هر چیزی «بله» بگوید

یک کارمند معمولی پی می برد که در واقع پسر یک قاتل حرفه‌ای است، و بسیاری از توانایی های منحصر به فرد پدرش در آدم کشی در او هم وجود دارد.

بعد از وقوع اتفاق‌هایی غیر منتظره، گروهی از بازیگران یک فیلم جنگی پرهزینه، اجبارآ تبدیل به سربازهایی می شوند که تا قبل نقشش را بازی می کردند.

یک دختر نوجوان بعد از اینکه مادرش او و برادر کوچکترش را ترک می‌کند، تلاش می‌کند تا از خودش و برادرش مراقبت کند و چاره‌ای جز زندگی در خیابان‌ها ندارند.

در اواسط قرن نوزدهم، «ایدا» (هانتر)، اهل اسکاتلند و لال است و به همراه فرزند کوچکش «فلورا» (پاکویین)، به زلاند نو فرستاده می شوند…

یک هواشناس اهل شیکاگو که از همسر و فرزندانش جدا شده با این موضوع که موفقیت حرفه‌ای و شخصی با هم ناسازگار هستند سر و کله می‌زند…

یک استاد آواشناسی مغرور به نام پروفسور هنری هیگینز (با بازی رکس هریسون) چنان از توانایی‌های خود مطمئن است که در یک شرط بندی ادعا میکند، قادر است دختری گل‌فروش از طبقات کارگر جامعه به نام الیزا دولیتل (با بازی آدری هپبورن) را به یک بانوی اشرافی و فرهیخته تبدیل کرده و…

"دیوید" و "دایانا" زن و شوهر جوانی هستند که دل باخته ی یکدیگر هستند و دچار مشکلات مالی شده اند. این دو به امید به دست آوردن پولی که نیاز دارند به لاس وگاس می روند، اما به مقصود خود نمی رسند. تا این که با مرد میانسال باوقاری آشنا می شوند که نامش "جان گیج" است و ...